در غربت مرگ بیم تنهایی نیست

یاران عزیز آن طرف بیشترند!

شنیدمت که نظر می‌ کنی به حال ضعیفان

تَبم گرفت و دِلم خوش، به اِنتظارِ عیادت

به دست آور دل من را چه کارت با دل مردم !

تو واجب را بجا آور رها کن مستحب ها را

جواب نامه ام از بس ، ز جانان دیر می آید

جوان گر می رود قاصد ، زکویش پیر می آید

گویند چرا ، تو دل بدیشان دادی

والله ، که من ندادم  ایشان بردند

گر ز بی مهری مرا از شهر بیرون می کنی 

دل که در کوی تو می ماند به او چون می کنی ؟

نیمه ی خالی لیوان مرا پر نکنید

دل من عاشق این گونه گرفتاری هاست

عشق  دانشکده ی تجربه ی انسان هاست

گرچه چندی ست پر از طفل دبستان شده است

چند روزیست دلم ، میل زیارت دارد

باز حس می کنم این قلب ، حرارت دارد

شبی در هجر او بر ما گذشته ست

که باک از شورش محشر نداریم!