خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب
دوستان را خبر از چشم پر آبم مکنید...
دلی دارم که از تنگی در او جز غم نمی گنجد
غمی دارم ز دلتنگی که در عالم نمی گنجد...
به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم
کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم!