چشم گریانم ز گریه کند بود
یافت نور از نرگس جادوی تو
مانع ریزش این گریه نمی دانم چیست
که جگر بر مژه می آید و بر می گردد...
خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب
دوستان را خبر از چشم پر آبم مکنید...
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا!
گر بدانی حال من گریان شوی بی اختیار
ای که منع گریه بی اختیارم می کنی...
بعد عمری که به خوابِ منِ بی دل آمد!
گریه آبی به رخم ریخت که بیدار شدم...
گردونِ سفله لقمهی روزی حساب کرد
هر گریهای که گشت گِرِه در گلوی من
ز گریهای که مرا در گلو گِرِه گردد
سپهرِ سفله کند کم ز آب و دانهی من