از غمِ عشقِ تو بیمارم و میدانی تو
داغِ عشقِ تو به جان دارم و میدانی تو...
عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی
زحمت دل کجا بریم آبله پاست زندگی
از آتش سودای تو و خار جفایت
آن کیست که با داغ نو و ریش کهن نیست؟!
دَر سرَت اِمروز بحث ِ داغ ِ آغوشم نبود
جمعه تعطیل است یا ما را زِ خاطِر برده ای؟
خون میخورد کریم ز مهمان سیرچشم
داغ است عشق از دلِ بیآرزوی من
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
عاقبت داغ تو را بر دل من بگذارند