مصرعی از قلب من با مصرعی از قلب تو

شاه بیتی می شود در دفتر دیوان عشق..

پَرّ و بال ما کمند عشق اوست 

موکشانش می کشد تا کوی دوست

خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد

با عشق ممکن است تمام محال ها

صبحدم از عرش می آمد خروشی، عشق گفت

قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول

 آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است

گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد