سَخت نازک گشت جانم از لِطافتهای عِشق
دِل نَخواهم، جان نَخواهم، آن مَن کو؟ آن مَن؟
دوش دور از رویت ای جان، جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت...
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل