در کمین اندوه هستم مرا دریاب، زخم های من دهان گشودهاند
همهی روزگار پروازم اندوه بود، مرا قطره قطره دریاب...
من باری از دهانش هرگز نشان ندیدم
یا من بصر ندارم یا او دهان ندارد!
هیچ کس از هیچ، هیچ چیز نخواهد
ایمنی از بوسه زان دهان که تو داری !
دیده سازند خلایق به تماشای تو باز
من حیرت زده از شوق دهان باز کنم!