آن که خواب خوشم از دیده ربود، تویی
و آن که یک بوسه از آن لب نربوده است، منم...
گفتند که نامَحرمی و بوسه حَرام است
دل گفت مَحرَمتر از این عشق کدام است؟!
ما را همین بس که داریم درد عشق
مقصود ما ز وصل تو بوس و کنار نیست!
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش، چه گویم چون نخواهد شد؟!
هیچ کس از هیچ، هیچ چیز نخواهد
ایمنی از بوسه زان دهان که تو داری !
از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود
در بهای بوسهای جانی طلب
میکنند این دلستانان الغیاث!