با من مدار کن!
بعدها دلت برایم تنگ خواهد شد...
تَنگ شد از غَم دِل جای به مَن
یک دِل و این هَمه غَم! وای به مَن...
لطفیست که میکند غَمت با دلِ من
ورنه دلِ تنگِ من، چه جای غَم است!
اگر دستم به ناحق رفت در زلف تو،
معذورم، برای دستهای تنگ ایمانی نمی ماند...
در تٓنگنای حیرتم از نخوتِ رقیب
یا رب! مباد آن که گِدا معتبر شود
بر ما چه ستمها که نرفت از تن خاکی
چون ریشه دویدیم و به جایی نرسیدیم!
آهِ من دیشب به تنگ آمد، دوید از سینه ام
داشت می آمد بسوزاند تورا، نگذاشتم