هر کس به خان و مانی دارند مهربانی
من مهربان ندارم، نامهربان من کو؟!
گفتم مگر ز رفتن غایب شوی ز چشمم
آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری!
اى نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کُش عیار کجاست
مهر پاییز کجا بود در این شهر شلوغ
چار فصل دل من در خطر بی مهری ست
با این همه مهر و مهربانی
دل می دهدت که خشم رانی ؟