به گردون می رسد فریاد یارب یاربم شب ها
چه شد یارب در این شب ها، غم تاثیر یا رب ها...؟!
وه! که رفت آن شوخ و بر ما کرد بیداد از فِراق!
از فرِاق او به فریادیم، فریاد از فِراق...
ای بادهای خوش نفس عشاق را فریاد رس
ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا؟!
گر ره دهم فریاد را، از دم بسوزم باد را
حدّی است هر بیداد را، این حدّ هجران تا کجا؟!
تویی در دیده ام چون نور و محرومم ز دیدارت
نمی دانم ز نزدیکی کنم فریاد، یا دوری!
نالهّ جانسوزم از بس دلنشین افتاده است
هیچ کوهی برنمی گرداند این فریاد را