تا کی در انتظار گذاری به زاریم؟
باز آی بعد از اینهمه چشم انتظاریم...
گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن
چون دل به یکی دادی آتش به دو عالم زن...
چشم گریانم ز گریه کند بود
یافت نور از نرگس جادوی تو
تو نمی دانی!
نگاه بی مژه ی محکومِ یک اطمینان
وقتی که در چشمِ حاکمِ یک هراس خیره می شود،چه دریایی ست!
تو و چشم سیه مستی که نتوان دید هشیارش
من و بخت گران خوابی که نتوان کرد بیدارش...
آن طفل که پرورده ی دل بود چو اغیار
افتاد ز چشم من و در دامنم آویخت!
خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب
دوستان را خبر از چشم پر آبم مکنید...
چشم دارم که تو با نرگس خواب آلوده
در دلِ شب به سراغ منِ بیمار آیی...
روی در روی و نگه بر نگه و چشم به چشم
حرف ما و تو چه محتاج زبانست امروز؟
کاش میدیدی به چشم عاشقان رخسار خویش
تا دریغ از چشم خود می داشتی دیدار خویش