عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی
زحمت دل کجا بریم آبله پاست زندگی
عمر گذشت و هچنان داغ وفاست زندگی
زحمت دل کجا بری؟! آبله پاست زندگی...
کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر
حیف اوقات که یک سر به بطالت برود!
دریغا که بر خوان الوان عمر
دمی خورده بودیم و گفتند بس!
بعد عمری که به خوابِ منِ بی دل آمد!
گریه آبی به رخم ریخت که بیدار شدم...
در انتظار تو بنشستم و سر آمد عمر
دگر چه داری از این بیش انتظار از من!
تو لحظه های ماندگار منی
میان عمری که به یاد نمی آورم !
عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم
زلف مشکین تو یک عمر تامل دارد
نتوان سرسری از معنی پیچیده گذشت!
عمر رفت و از تو ما را صد پریشانی هنوز
وه! چه عمرست این؟ که حال ما نمی دانی هنوز