جانان من سفر کرد با او برفت جانم

باز‌آمدن از ایشان پیداست آن من کو...

نظری کن که به جان آمدم از دلتنگی

گذری کن که خیالی شدم از تنهایی

هر کس به خان و مانی دارند مهربانی

من مهربان ندارم، نامهربان من کو؟!

من با تو جفا نکنم تو عادت من دانی

با من تو وفا نکنی، من طالع خود دانم!