ما همچو موم از آتش این غم گداختیم
سنگین دلا، ترا چه تفاوت؟ که بیغمی!

من مستم از جای دگر، افتاده در دامی دگر

هر کس که آید سوی من، چون خود گرفتارش کنم

ای دل، نگفتمت که مخواه از لبش مراد؟

دیدی که چون شکسته شدی از سوال خویش!

دیگری گر برود از نظرم باکی نیست

تو که محبوبی و معشوقی و منظور، مَرو

ﺩﻝ ﺭﻧﺠﻮﺭ ﻣﺮﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻭﺍ 

ﺍﯼ ﺩﻭﺍﯼ ﺩﻝ ﻣﺎ، ﺍﺭ ﺳﺮ ﺭﻧﺠﻮﺭ ﻣﺮﻭ