شنیدم عاشقان را می نوازی!

مگر من زان میان بیرونم ای دوست؟

گر من ز تو ای دوست همی ننگ ندارم!

تو نیز مدار از من و از صحبت من ننگ...

آنقدر ترسیده ام از این همه عشق دروغ !

تا به گوشم می خورد "من دوستت..." کر می شوم !

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که دوست خود روش بنده پروی داند

پَرّ و بال ما کمند عشق اوست 

موکشانش می کشد تا کوی دوست

به خاک پای تو گفتم که تا تو دوست گرفتم

ز دوستان مجازی چو دشمنان برمیدم