طبیب آگه ز دردم نیست تا کوشد به درمانم

طبیبی کو که با او عرضه دارم رازِ پنهانم

اُریب مى ایستم

تا شاید قلبِ زواردررفته ام

در سراشیبىِ سینه ام 

باز روشن شود.

خبرم رسید امشب که نگار خواهی آمد

سر من فدای راهی که سوار خواهی آمد

امشب که هیچ حال دلم روبراه نیست

مطرب خلاف حال دلم شاد می زند

گوشم شنید قصه ایمان و مست شد

کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست