دل خون شد از امید و نشد یار یار من

ای وای بر من و دل امیدوار من...

لطفیست که میکند غَمت با دلِ من

ورنه دلِ تنگِ من، چه جای غَم است!

وصال توست اگر دل را مرادی هست و مطلوبی

کنار توست اگر غم را کناری هست و پایانی!

جان به لَب آمد و لَب بر لَب جانان نرسید

دِل به جان آمد و او بر سَر ناز است هنوز!

من بودم و دِل بود و کناری و فراغِی

این عِشق کجا بود که ناگه به میان جست؟!

با یاد تو افتادم، از یاد برفت آن ها

ای مهر تو در دل ها وی مهر تو بر لب ها!

دست به جان نمی رسد تا به تو برفشانمش

بر که توان نهاد دل، تا ز تو واستانمش!

ای دل، نگفتمت که مخواه از لبش مراد؟

دیدی که چون شکسته شدی از سوال خویش!

سخت نازک گشت جانم از لطافت های عشق

دل نخواهم، جان نخواهم، آن من کو؟ آن من کو؟

من چه می دانستم، دل هر کس دل نیست!