به نیکی گِرای و مَیازار کس
رهِ رَستگاری هَمین اَست و بَس
جور و بیداد کند، عمرِ جوانان کوتاه
اِی بزرگانِ وطن، بهر خدا! داد کنید...
شرمنده میکند فرزند را
دعای خیر مادر در کنج خانهی سالمندان!
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه
هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود
عشق آنست که از روی حقیقت باشد
هر که را عشق مجازیست حمال الحطب است
هر که عیب دِگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دِگران خواهد برد
هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز
صبرم از دوست مفرمای که من نتوانم
به من گفتی که جور من نهان می دار از مردم
تو هم نوعی جفا می کن که بتوان داشت پنهانش!
چون نماید به تو این دولت روی
رو در آن آر و به به کس هیچ مگوی...
هر طایفه ای زِ من گمانی دارد
من زان خودم چنان که هستم، هستم!