ز شعله مانع پروانه می شود فانوس

هلاک روی تو گردم که در نقاب سوخت

مرا آن نیمه دیگر بدان، آن روح سرگردان

که کامل می‌شود با نیمه خود روح تنهایت

ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن!؟

کز غم چنان شوی که نبینی به خواب، خواب!

چون زلف توام جانا در عین پریشانی،

چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی..

سعدی چو جورش میبری دیگر به پیش او مَرو

اِی بی بَصر من میروم او میکشد قلاب را ...

هیچ کس نمی توانست مرا به کشتن دهد

هیچ کس به قشنگی "تو" مرا نکشت!

گر تو را با ما تعلق نیست، مارا شوق هست

ور تو را بی ما صبوری هست، ما را تاب نیست!

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم

گرگ دهن آلوده ی یوسف ندریده...

آغوشت به این داغی و جالب اینکه هیچ جا

در توصیفات بهشت خبری از آتش نبود!

در آینه بوسید خودش را و نفهمید

آن لب که هدر داد مرا خرج دو سال است!